بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی
بابای مهربان رقیه خوش آمدی
این زخم های روی لب از چیست ای پدر؟
جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر
بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی
بابای مهربان رقیه خوش آمدی
این زخم های روی لب از چیست ای پدر؟
جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر
من از شکستن یک ظرف آب می ترسم
و از گرفتن حتی گلاب می ترسم
چنان از آتش چشمان شمر سوخته ام
که از نشستن در آفتاب می ترسم
اگر دشمن به ما زخمِ زبان زد
سـرِ بازار مـا را بـی امـان زد
خودم دیدم که مستِ بی حیایی
به لـبهایِ تو چوبِ خیزران زد
حسین ایمانی
به سوی یار از ندارها سلام می رسد
خوشیم این سلام ها به آن امام می رسد
شدیم بی نصیب از نظاره ی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام می رسد
مثل نماز, مثل دعا, صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام
ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام
دچار درد دو چندان شدیم بعد از تو
چقدر بی سر و سامان شدیم بعد از تو
بیا ببین ز گریبان پاره معلوم است
چقدر زار و پریشان شدیم بعد از تو
از تو سر رو نیزه و بدن زمین
نیزه ها رو تنت اومدن زمین
تا صدای گریه مون بلند میشد
ما رو از رو اسبا می زدن زمین
پای نی دیدن حال سر تو پیرم کرد
روی نی وضعیت حنجر تو پیرم کرد
در مسیری که سرت را همه با سنگ زدند
پیری زودرس دختر تو پیرم کرد
امیر عظیمی
غصه های بدون اندازه
مردمی پست و حیله ای تازه
هلهله چنگ و دف, کف و شادی
چه خبر بود پشت دروازه
آن روز پر عذاب زیادم نمی رود
فریاد آب آب زیادم نمی رود
جسم حسین بی سرو عریان به روی خاک
در بین آفتاب زیادم نمی رود
ساربان صبر کن و قافله را تند مبر
چادرم دائماً از روی سرم می افتد
دست من نیست اگر قافله رو گم کردم
پلک هایم به روی چشم ترم می افتد
مجید قاسمی
در گیر و دار قائله زینب اگر نبود
شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود
میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را
آن شب میان قافله زینب اگر نبود