شعر گودال قتلگاه

واویلا

اگر کشتند چرا پامال کردند
تنت را زیر نیزه چال کردند
اگر کشتند چرا ذبحت نمودند
مگر عباس و اکبرت نبودند

واویلا

انقدر سخت شدجداسرتو
که بلند است آه مادر تو

پیش زن ها خجالتت دادند
پیرهن نیست روی پیکر تو

وداع خواهرت

گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید

یا الله

به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟
ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر

از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی
گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر

ذبح عظیم

مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید

پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید

حسین جان

جلوه‌ی حق روی خاک، از کینه‌ی باطل شکست
صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست

شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت
با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست

واویلا

پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا

یا الله

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

سالار زینب(س)

پیکرش تا جدا جدا می‌شد
کار زینب خدا خدا می‌شد

آیه‌ی محکم کتاب خدا
زیر خنجر هجا هجا می‌شد

واویلا

مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت
نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت

مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود
خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت

نورحق

نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست
حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست

کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود
چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست

غریبِ فاطمه

گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد
گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد

نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند
از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد

دکمه بازگشت به بالا