شیخ الائمه

پرچم شیعه بلند

منبرت کرسی فقه همه عالم شد
فاصله تا به خدا با سخنانت کم شد
خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد
هر که پامنبری ات شد به خدا ادم شد

کمند احمد مختار

دو تا ساقی, دو تا باده, دو تا مینو, دو تا ساغر
دو تا تاک پر از انگور و سر در خمره, خم پرور
یکی شان صادق و آن دیگری گردیده پیغمبر
اگر مستم, اگر هوشیار
آگر خوابم, اگر بیدار
اسیرم در کمند جعفر صادق
کمند احمد مختار

اهلِ منبر

کارِ ما نیست از شما گفتن
ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن

گفتن از این قبیله کارِ خداست
این عشیره عشیره یِ زهراست

بانی بزم عزا

نشسته روی لبم باز نام حضرت صادق
نوشته اند مرا هم , غلام حضرت صادق
فدای لحن فصیح و پیام حضرت صادق
ستون مذهب ما شد , کلام حضرت صادق

هتک حرمت

تصور کن امامی دور تو مأمور هم باشد
به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد

درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها
به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد

ناگهان سجّاده را

ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند
مثل حیدر در میان کوچه هایش می کشند

نامسلمان ها به فکر سنّ وسالش نیستند
پابرهنه,بی عمامه ,بی عبایش می کشند

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

روز عزای اشرف اولاد آدم است

چیزی شبیه روز حسین و محرّم است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

آیت الله اعظمی

غم و غصه دوباره تحریم است

روز میلاد و  روز تکریم است

شب شب و روز عرض تبریک و

لحظات قشنگ تعظیم است

شعله ها

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

آن قدر زد نعره سر تو یک حرامی

تا که پرید از خواب شیرین دختر تو

مادر جان

جگرم سوخته از زهر جفا مادر جان
به شرار دل من گریه نما مادرجان
توبیا تا که برای تو بگویم منصور
با جگر گوشه تو کرده چها مادر جان
کس نگفتا به عدو سبط نبیم با من

گدای پسر فاطمه

 

ماگداییم گدای پسر فاطمه ایم

 

بوسهزن های عبای پسر فاطمه ایم

 

بنویسیدفدای پسر فاطمه ایم

 

گریهکن های عزای پسر فاطمه ایم

 

 

برگ تاریخ

برگ تاریخ ورق خورده و از سر آمدخانه ای غرق خداوند مصور آمد
نیمه شب بنده ای انگار خدا را میخواندلحظه ای در نظرم ندبه ی حیدر آمد
پیرمردی که چو مجنون پی لیلایش بودبا قدی خم به در خانه ی داور آمد
غرق در حس خدا بود که ناگه دستی …باز هم درصدد فتنه ی دیگر آمد

دکمه بازگشت به بالا