علیرضا وفایی (خیال)

تیغ جلاد به خونش تر شد

تیغ جلاد به خونش تر شد
غنچه ای وا نشده پرپر شد
شک ندارم که از آن ضربه ی در
محسن از فاطمه زخمی تر شد .

علیرضا وفایی خیال

برای خرمن آهم حریق میخواهم

برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم

عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

گیسوی آرامش به دست باد افتاد

گیسوی آرامش به دست باد افتاد
راه گریز صید بر صیاد افتاد

آتش ز خرمنگاه سینه زد زبانه
بر پیکر توحید خورده تازیانه

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است
برای چوبه ی چوگان تو سر آماده است
زمین توان تحمل نداشت جلوه کنی
برای محشر روی تو محشر آماده است

دکمه بازگشت به بالا