علی اکبر لطیفیان

جواد بن الجواد

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت

آقا منم… آن رختْ پاره… پا برهنه…
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!

برای آن که بیابیم

برایآن که بیابیم ما خدایت را

گرفتهایم نشانی ردّ پایت را 

برایآن که به سمت خدایشان ببری

گرفتهاند ملائک, نخ عبایت را 

یا موسی ابن جعفر (ع)

سجاده ها ز جلوه روحانى تواند
زندانى خدا همه زندانى تواند

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست
یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

جاده محبوب

بر سر جاده محبوب تمنا بگذار
پشت درهای کرم دست تقاضا بگذار

آنکه سجاده نشین است به جایی نرسد
دل به دریا بزن و پای به صحرا بگذار

یا الله

خوردی امروز نیزه فردا نَعل

نیزه هم چاره دارد اما نعل…

یک، دو، سه، چهار … ده تا اسب

روی هم میشود چهل تا نعل

اباعبدالله

بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ی دربار اباعبدالله

منتظرمانده دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله

لب تشنه

چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی
چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی

شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد
بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی

دلواپس زینب

سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی “چاره” بودن با وجود چاره بودن

هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم

شما بفرمائید

برات حرف ندارم شما بفرمائید
به این بهانه نگاهی به ما بفرمائید

به وقت نافله صبح ای مسیحا دم
ز بختِ خفته، ملولم دعا بفرمائید

مجلس روضه

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت

شفیع گریه کنانش ائمه اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

ای کاش

پروانه شدم شعله به پای تو نگیرد
این حادثه بر هیچ کجای تو نگیرد

بین نفس سینه ی من فاصله افتاد
تا این که در این شهر صدای تو نگیرد

شب نشینی

به پای درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسی کج نگشت گردن من
ولی مقابل این بارگاه کم آورد

دکمه بازگشت به بالا