علی رضوانی

مسلم غمدیده

نفس کشیدن او به شماره افتاده
کنار چشم کبودش ستاره افتاده

بزرگ مردی خود را به او نشان میداد
همین که طوعه پی راه چاره افتاده

دارالإماره

نفس کشیدن او به شماره افتاده
کنارش چشم کبودش ستاره افتاده

بزرگ مردی خود را به او نشان میداد
همین که طوعه پی راه چاره افتاده

غریب ماندن

غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد

خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد

یا امام حسن(ع)

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست

دسترنج علی

شهر لبریز از طراوت شد
تا که عطر تو بر مشام رسید
و خدا گفت چشمتان روشن
مادر یازده امام رسید

زینت ولی اللّه اعظمی

قرار هست که از عشق با خبر باشد
نگاه تشنه ی خورشید بر قمر باشد

حسین روبروی زینبش نشسته اگر
بناست نور در این خانه بیشتر باشد

کنج پهلوی او ترک دارد

 

سیب ها را قدم قدم خورده
باده از دست ذوالکرم خورده

نوجوانی که در کنار عمو
پهلوان زاده ای رقم خورده

به رسم عشق

قرار بود دل من دوباره در زده باشد
به رسم عشق به این خانواده سر زده باشد

حسین اگر که نباشد بهشت , حق بده نوکر
به ریشه های درخت دلش تبر زده باشد

شعر مناجات امام رضا (ع)

از شیشه ی شکسته ی دل تارتر شدم
صحرای خشک بودم و اینبار تر شدم

از بسکه کودک دل من گریه میکند
از پیرمرد نوکرتان زارتر شدم

صاحبخانه

سبو روی لبش جز ذکرِ خِیر خم نمی آید
و این یعنی کبوتر جز پی گندم نمی آید

اسیر عشق راهش را به عشق آباد پیدا کرد
که عاشق هرگز از راهی که گردد گم ؛ نمی آید

امام عشق

غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد

خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد

نوحوا علی البقیع…

نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده

قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده

دکمه بازگشت به بالا