کاری بجز گریه برای ما نمانده
وقتی به آقا رحم در دنیا نمانده
زندان دل زندان دل زندان سیه چال
فرقی میان روز و شب اینجا نمانده
کاری بجز گریه برای ما نمانده
وقتی به آقا رحم در دنیا نمانده
زندان دل زندان دل زندان سیه چال
فرقی میان روز و شب اینجا نمانده
کبوتر دل من صید دام زینب شد
و آشیانه ی دل نیز بام زینب شد
به روی مسند قدرت نشسته هرکس که
میان زندگی خود غلام زینب شد
حالا که با سر آمدی این بار یکدفعه
خیلی شدم خوشحال ازین دیدار یکدفعه
باید به استقبال تو می آمدم اما
برخواستم , چشمان من شد تار یکدفعه
ناشدنی زیر سایه ات شدنی شد
شیوه ی عشاق کشورت قرنی شد
عشق میان من و تو چون علنی شد
علت مرگم فمن یمت یرنی شد
عاشق قبرم که در کنار تو باشم
اگر خلقت صدف باشد تو باید گوهرش باشی
شدی زینب تمام آسمان را محورش باشی
بنا شد جنس تو از سیب سرخ کربلا باشد
برادر نیمه ای از آن تو نیم دیگرش باشی
گفت با خود کلاغ قصه ی من
آسمان هم مرا نمیخواهد
همه اینجا سفید رو هستند
هیچ کس رو سیا نمیخواهد
خدا نوشت تو را بر سر جهان باران
تویی حسین”ع” امیر همه طمع کاران
طمع به عشق تو کردم اگر گنه کارم
تویی الهه ی عاصین این گنه کاران
با حضور شیر حق خیبر سپر انداخته
دست خطی مرتضی بر روی در انداخته
حیدر آمد, حیدر آمد, در میان معرکه
لرزه ای در قلب دشمن این خبر انداخته