دیگر به گلزار حرم نیلوفری نیست
در بین آیات غریبت کوثری نیست
منزل به منزل رفتم و فهمیده ام که –
از چشم نامحرم نگاه بدتری نیست
دیگر به گلزار حرم نیلوفری نیست
در بین آیات غریبت کوثری نیست
منزل به منزل رفتم و فهمیده ام که –
از چشم نامحرم نگاه بدتری نیست
خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
ای سوره ی طاهایِ دل آرای سه ساله
سردار حرم ماه عموهای سه ساله
ای سرو علی حاصل آرامی هر رود
عطر دَم طاووس حرم مهدی موعود
قدری مرا به سوز غمت استحاله کن
این ظرف بی عیار دلم را پیاله کن
ما را دخیل چادر پاک سه ساله کن
اصلا به دست کوچک وگرمش حواله کن
خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
کم کم زمان و لحظه ی پرواز میشد
“عَجّل وفاتی”خواندنش غمساز میشد
میگفت حیدر زیر لب با سوز و حسرت
ای کاش این در رو به بیرون باز میشد
مجید قاسمی
چندیست ماه از آسمانش رو گرقته
با درد و غمها و مصیبت خو گرفته
گیسوی زینب را به سختی شانه میزد
آهسته آهسته ولی بازو گرفته
می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
شور یکپارچه در معرکه ای غالب شد
نوبت ماه علی بن ابی طالب شد
ماه از خیمه خود در طلب باران رفت
ابرها را همه پس زد طرف میدان رفت
تا کی به تمنای وصال تو علمدار
اشکم شود از هر مژه یک عمر پدیدار
آهنگ غمِ «العطش » شاپرکی را
در کرب وبلا میشنوم از در دیوار
آبرو دار عرش اعلایی
یاغیوراً وخَیْرَتِ الباقی
کوه مردانگی , ابالغیره
السلامٌ علیک یا الساقی