محسن راحت حق

امّتت در غفلت اند

بی تو عمرم می رود در قهقرایِ بیکسی
ترس دارم از غم و درد و بلایِ بیکسی

پشتِ من خالی نکن تکیه به دستت داده ام
چون نمی سازد به دل..حال و هوای ِ بیکسی

اندوه و غم

پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من
پیکرت بدجور پیچیده بهم بانوی من

این کبودی ها..توانم را ربوده فاطمه
تار می بینم تنت را..محترم بانوی من

کشته ی مسمار

پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی

حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب
ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی

من حسینی ام

خاک پای هیأتی ها را تیمم می کنم
لحظه هایی که خودم را بیشتر گم می کنم

تجربه ثابت نموده هر زمان خاکی ترم
آسمانی می شوم حس تنعم می کنم

زخم بستر

ترسیم کردم نوحه را با زخم بستر
بیگانه است دارو دوا با زخم بستر

ای وای از آن بیمار که حرکت ندارد
مجبور باشد در خفا با زخم بستر

بانوی عظما

دارم به سر حال و هوای زینبیه
پر می زند قلبم برای زینبیه

خیلی ارادتمند بانوی دمشقم
جان می دهم اصلا برای زینبیه

سلطان عالم

بانویی که درگهش،فیض دمادم می شود
باعث فخریه ی اولاد آدم می شود

حرمتش بالاست پیغمبر سفارش کرده است
بانوی ما..آیت الله معظم می شود

چشم خشکیده

نوکرت را برده ای بالا،که آقایش کنی
در میان گریه کن های خودت،جایش کنی

پشت در..سایل ز دستانت گرفت و بال زد
جای دارد بر گدایت باز معنایش کنی

افضل الأعمال

تا توان داری گدای حضرت صدیقه باش
بی محابا! مبتلای حضرت صدیقه باش

افضل الأعمال عالم..مدح این بانو بود
تا نفس داری ندای حضرت صدیقه باش

عطر خوشبو

سبزی باغ و چمن را به تماشا بکشید
عطر خوشبوی ختن را به تماشا بکشید

«عاشق»از دور به دلدار خودش وابسته است
بی شک و شبهه,قرن را به تماشا بکشید

صادق آل محمد

صدق درگفتارتو کامل نمایان می‌شود
اهل بدعت ازکلام تو هراسان می‌شود

مکتبی تأسیس کردی بر مدار مصطفی
دین احمد جان گرفته مثل باران می شود

زیباترین ذکر

آغاز کردم عشق را با «یامحمد»
زیباترین ذکر است برلبها محمد

خاتم شدن برانبیا..ثابت نموده
دردانه ی هستی بود تنها محمد

دکمه بازگشت به بالا