محسن راحت حق

شهد شیرین

شهد شیرین کلامت بین ساغر ریخته
پای این مکتب یقین دارم که باور ریخته

اشرف اولاد آدم حضرت ختمی مآب
عالم و آدم به پایت مثل نوکر ریخته

کودکِ دلبند

در کنارِ قبرِ تو ماندم به تنهایی علی..

در خیالم ساختم تصویرِ زیبایی علی..

مرقدِ ششگوشه را کعبه تصوّر می کنم

محورِ این قبله ای از بس معلّا یی علی

اهلِ بُکا

از چه حیران شده ای اهلِ بُکا؟روضه که هست
کربلا قسمت مان نیست..بیا روضه که هست

حسرت و آه همه جای خودش..موج بزن
همّتی..ناله کن از سوز و نوا..روضه که هست

پسرِ فاطمه!

عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر..
پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر…
به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام
عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر..

ما را ببرید

ما را ببرید از سرِ اجبار به روضه..
خیر است زبان گر کند اقرار به روضه…

مانند بهشت است و پُر از شورِ ولایت
دارد نظری حیدر کراّر به روضه…

بی لیاقت بودم

بی لیاقت بودم و شور و نوا قسمت نشد
اربعین آمد وَلیکن کربلا قسمت نشد

علّتش را جستجو کردم میان قلبِ خود
روسیاهی ام سبب شد که عطا قسمت نشد

اربعین است

اربعین است و ببین که پر شکسته آمدم
ساقی اشکم..ولی ساغر شکسته آمدم
از رقیّه دخترت پرسش نکن سالارِ عشق
خوب می دانی که من هم سرشکسته آمدم

قد کشیدم

قد کشیدم زیرِ این بیرق..شدم حالا چنین
بعدِ عمری..راندن نوکر؟!..شود آیا چنین؟!!

عزّتم را ..آبرویم را… گرفتم از شما…
هر کسی که نوکرت گردد،شود آقا چنین

الوداع

دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع
آتش افتاده به جانم ای عزیزم الوداع

می روم از شام…برمی گردم کنارت دخترم
بسکه بهرت ناگرانم‌ ای عزیزم الوداع

دل شکسته آمدم

دل شکسته آمدم ای یار..تحویلم بگیر
خسته ام بدجور ای غمخوار تحویلم بگیر

خواب می دیدم پیاده می روم کرببلا..
ظاهراً حالا شدم بیدار…تحویلم بگیر

بنتُ الحسین

روی قلبم حکّ شده شکرِ خدا:بنتُ الحسین
با نگاهش داده بر قلبم صفا بنتُ الحسین

این سه ساله بابِ حاجاتِ تمامِ عالم است
مطمئنم می کند حاجت روا بنتُ الحسین

غربتی دیدم

غربتی دیدم در این دامِ محبّت بی حساب
پُر شدم ای زاده ی زهرا ز حیرت بی حساب

تا که افتادی ز پا، برخواستم مثلِ علی
دارم از شاهِ ولایت ،شورِ هیبت بی حساب

دکمه بازگشت به بالا