محسن همتی

محکم به در خوردی

محکم به در خوردی و محکم تر به دیوار
هم در به سر کوبیده شد هم سر به دیوار

به گونه‌ای به گونه‌ی تو لطمه خورده
گفتم نگیرد صورت کافر به دیوار

ای مستجاب الدعوه

وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده

ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده

مقام تو

تا ابد پرچم تو پاینده است
خونبهایت خود خداوند است

با تو در عرش ، رب مُعانِقه کرد
این مقام تو بی همانند است

امتحان

تاوان بگیر از ما ولی در این زمان نه

ما را به ماه ات میهمان کن، امتحان نه

با هرچه میخواهی بزن اما عزیزم

با دوریِّ از روضه و گریه کنان نه

روزگار

مانند مویت شد پریشان روزگارم

نامت دلیلِ گریه ی بی اختیارم

مثل جوان از دست داده، وقتِ گریه

تا هفت خانه میرود داد و هوارم

دیوار حسینیه

کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست

مانند هر شب شمع میسوزد ولیکن
افسوس که دور و برش پروانه ای نیست

سنگ تراشیده

مادرم خورده زمین تا که تو را دیده، چرا؟!

قاتلت این همه از قتل تو ترسیده چرا؟

به سر و صورت تو سنگ تراشیده زدند

خورده بر وجه خدا سنگ تراشیده چرا؟

از عشق مالامال

نُه سال با پیغمبر و نُه سال با من
من با تو خوشحال و تو هم خوشحال با من

دنیای من از عشق مالامال با تو
دنیای تو از عشق مالامال با من

حیران کربلا

خرم دلی که واله و حیران کربلاست
احسن به کافری که مسلمان کربلاست

“زٰارَالْحُسَین زٰارَ خدا فُوق عَرْشِهٖ” (عرشه ای)
یک گوشه از جلالت مهمان کربلاست

عطر سیب

زعطر سیب تو مدهوش دیدم کلِ عطاران عالم را

زپا انداخته داغِ غمِ عشقِ تو غمخواران عالم را

از ان لحظه که روی دست خود قنداقه ی شش ماهه را بردی

خدا داند بدهکار خودت کردی طلب کاران عالم را

شعر مدح مولا

نفس نفس زدم هر دم در آرزوی علی

قدم قدم به نجف می روم به سوی علی

قسم به لحظه ی ناب فمن یمت یرنی

که جان دهم فقط آخر به عشق روی علی

دکمه بازگشت به بالا