محمدعلي بياباني

غارت زده منم

غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که غم یار دیده‌ام
هفتاد تیر از بدن تو کشیده‌ام

زهر جفا

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد

چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد

جای سلسله

سلام کرد و نشان داد جای سلسله را
چه بی مقدمه آغاز می کند گله را

نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی
بهانه کرد فقط طعنه های حرمله را

ابتا یا حسین(ع)

وقتي كه آمدي به برم نو ر ديده ام
گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام

بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات
حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام

دختر زهرايم

بيقراري هايت از چشمان تارم دور نيست
چشم های اهل معنا در حقیقت كور نيست

سعي در كتمان اسرار جراحاتت مكن
حنجرت را هم بپوشاني لبت مستور نيست

محوِ کمال

شکر خدا که غرق به دریایِ نعمتم
در بارگاهِ توست پُر از عرضِ حاجتم
از برکتِ نگاهِ شما، با ولایتــم
داده ست فاطمه گویا لیاقتم

تو بیقراری

تو بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم

کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم

یا صاحب الزمان(عج)

دوباره در دلم آشوب عالم آمده است
قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است

عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم
به سر زنان و پریشان و درهم آمده است

دل زاری که داشتم

از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم

نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش بخیر ایل و تباری که داشتم

اشك فشان

دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بی‌سحر شده چشمت

دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشک‌فشان غم پدر شده چشمت

بيقرار

بيقراريم چون پريشانيم
چون پريشان درد هجرانيم
باز هم جمعه آمد و بي تو
ندبه هاي فراق ميخوانيم

چیزی ندارد

این ناله‌ها غیر از صدا چیزی ندارد
این حرف‌ها جز ادعا چیزی ندارد
حیف است دنبال صدای ما بیایی
در عمق این “آقا بیا” چیزی ندارد

دکمه بازگشت به بالا