محمد جواد شیرازی

دردِ فراق

دردهایم شده تکرار, بهم ریخته ام
غم شده بر سرم آوار, بهم ریخته ام

بعد از عمری, سر پیری به خودم می نگرم
من کی ام؟ عبد گنهکار, بهم ریخته ام

دریا سخا

کوه اعتلا ز رفعت ام البنین گرفت
دریا سخا ز رحمت ام البنین گرفت

خورشید اگر که واسطه ی نور عالم است
نور از جمال و طلعت ام البنین گرفت

توبه کن

ای نفس, یا به خاطر آقا خطا نکن
یا بعد از این برای ظهورش دعا نکن

او از خدا به جای تو شرمنده می شود
باشد… تو از امام زمانت حیا نکن!!!

بهار بندگی ام

بهار بندگی ام را خودم خزان کردم
گناه کردم و از کرده ام زیان کردم

چقدر دل, سرِ آمال خویش آزردم
چه کارها که برای دو لقمه نان کردم

زهرا پاره‌ی جان من است

مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند
چادرش حتی یهودی را هدایت می کند

ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش
تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند

دلم گرفته

هزار شعله ی خون بر روی جگر دارم
دلم گرفته و خوب است چشم تر دارم

بده نشانی من را به حضرت موسی
گناه, از همه ی خلق بیشتر دارم

خسته ام

خسته ام از مکر دنیا, چاره چیست؟
مانده ام تنهای تنها, چاره چیست؟

نفس بد, انداخت از چشمت مرا
حبس گشتم در خود آقا چاره چیست؟

کمکم کن

شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب

کمکم کن که به محراب نمازم بروم
تا به آرامگه راز و نیازم بروم

آرامش حیدر

این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست
عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست

آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه
او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست

رحم کن بر دل علی

مثل ابر بهار می بارم, رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم, رحم کن بر دل علی زهرا

اندکی تا دم سحر مانده, تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا

به احترام علی

به رسم فرقه ی عشاق ساده باید مُرد
به احترام علی ایستاده باید مُرد
چه بی اراده و چه با اراده باید مُرد
برای غربت این خانواده باید مُرد

نان نپز جان من خطر دارد

پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!

پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

دکمه بازگشت به بالا