محمد حسین رحیمیان

دیوانگان لطف ولیعهد حیدریم

ما را نوشته اند برای گدا شدن

کوچک شدن فقیر شدن خاک پا شدن 

داده به ما غلامی اولاد فاطمه

ظرفیت طلا شدن و کیمیا شدن

سائلان حسین

عشقی است در میان دل ما که کیمیاست

این عشق این جنون همه ی آبروی ماست

روزی ماست نوکری خوب خانه ای

آقای ماکریم و جوانمرد و باوفاست

ای جگرگوشه ی امام رضا

ای جگرگوشه ی امام رضا

آفتاب غریب سامرا

دوستانت اهالی بالا

دشمنانت قبیله های زنا

فدای سر حسین

قدم اگر خمید , فدایسر حسین

جانم به لب رسید ,فدای سر حسین

ام البنین سابق اینشهر عاقبت

شد مادر شهید , فدایسر حسین

ای تمامی اقتدار علی

ای تمامی اقتدار علی

رفتی و مانده ام تک و تنها

این تن پر جراحتت امشب

بانی شرم من شده زهرا (س)

رفتی شکست

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام


گذشته آب

گذشته آب در این روزگار از سر من

حلال کن کهرسیده است روز آخر من

مرا ببخشکه افتاده ام در این بستر

 

نمانده استتوانی به جسم لاغر من

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

جسم لاغر

گذشته آب در این روزگار از سر من

حلال کن که رسیده است روز آخر من

مرا ببخش که افتاده ام در این بستر

نمانده است توانی به جسم لاغر من

آمدی و

آمدی و شب سیاه من

عاقبت مثل روز روشن شد

همه دیدند من پدر دارم

روسیاهی نصیب دشمن شد

شعله ها

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

آن قدر زد نعره سر تو یک حرامی

تا که پرید از خواب شیرین دختر تو

دکمه بازگشت به بالا