خلق و خویت پیمبری بوده
قلمت کار حیدری کرده
از مقام فُضَیل * فهمیدم
منبرت شیعهپروری کرده
خلق و خویت پیمبری بوده
قلمت کار حیدری کرده
از مقام فُضَیل * فهمیدم
منبرت شیعهپروری کرده
با غُل و زنجیرِ دورِ دست و پام
آخرش هر طوری که بود اومدم
هیچکسی جز تو محلم نمیداد
تا تعارفم زدی, زود اومدم
هرکس که شد غلام تو با احترام شد
پس خوش بحال آنکه برایت غلام شد
فردا فقیر کویتو آقاست در بهشت
قنبر به لطف نام تو عالی مقام شد
شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود
این زندگی بدون تو معنا نمیشود
خانم! اجازه همهی ما به دست توست
سلمان بدون اذن تو منّا نمیشود
میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟
یا حال و روزی که در این شبها گذشته؟
در روضه یاد کربلا هستم, غمم را
میفهمد آنکه تشنه از دریا گذشته
میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟
یا حال و روزی که در این شبها گذشته؟
در روضه یاد کربلا هستم, غمم را
میفهمد آنکه تشنه از دریا گذشته
یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هقهق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم
آنکس که سر به سورهی کوثر نمیزند
گویا که لب به باده و ساغر نمیزند
باور نمیکنم که مرا هم خریده است
او دست رَد به سینهی نوکر نمیزند
سلام آقا منم غلام سیاتون
خیلی دلم تنگ شده بود براتون
چطوری با زحمتامون آقاجون؟
میخوام باهات حرف بزنم فراوون