شانه ها را ببین نگاهی کن
زودتر فکر تکیه گاهی کن
بی پناهی اگر، برای خودت
زودتر فکر سرپناهی کن
محمود یوسفی
آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را
الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را
هی چشم می چرخانی اما گنبدی نیست
گلدسته ای، صحن و سرایی مرقدی نیست
از نوحه خوان و خادم و زائر ردی نیست
یک چندم باب الرضا رفت آمدی نیست
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم
من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم
من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم
من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم
سخت آلودم هوای روضه را از من مگیر
آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر
هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت
خواهشاً رخت عزای روضه را از من مگیر
چون کبوتر در عزایت غرق هوهویم حسین
غصه هایم را فقط با اشک میشویم حسین
بر لبان مادرت لبخند را حس میکنم
از ته دل تا میان روضه میگویم حسین
دوباره عطر محبت وزید بسم الله
دوباره ماه محرم رسید بسم الله
سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله
به اذن حضرت شاه شهید بسم الله
غریبانه قدم میزد میان کوچه ها تنها
سفیر افتاد بین کوفیان بی وفا تنها
نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر انداخت
نمیشد باورش خوانده ست تعقیبات را تنها
ماجرایش قلب هر پروانه را سوزانده است
اف بر آن خاری که این گلخانه را سوزانده است
کل کشیدند و نگفتند او عزیز فاطمه ست
آه ، داغش این دل دیوانه را سوزانده است
همچو اشکی به زمین خوردم و تکثیر شدم
سوی دریاچه عفو تو سرازیر شدم
آسمان جای دلم بود خودم میدانم
معصیت کردم و اینگونه زمین گیر شدم
لگام ارض و سما زیر گام حضرت زینب
پیمبران همه مست مقام حضرت زینب
به امر عشق به پا خواست پای دار و ندارش
که دین قوام گرفت از قیام حضرت زینب
- ۱
- ۲