به یُمن هجر ز محصول اشک سرشارم
بدون گریه شبیه درختِ بی بارم
دعای ریگِ بیابان همیشه پشت من است
کویر ، معترف است اینکه خوب می بارم
به یُمن هجر ز محصول اشک سرشارم
بدون گریه شبیه درختِ بی بارم
دعای ریگِ بیابان همیشه پشت من است
کویر ، معترف است اینکه خوب می بارم
غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند
عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند
شدند از در و دیوار وارد و او را
غریب از سر سجادهء دعا بردند
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای
دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای
چقدر مردم پست مدینه نامردند
دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند
گر چه در خاک رفت , پیکر تو
دیگر از تن جدا نشد سر تو
دود آتش ز خانه ات بر خواست
پشت در جان نداد همسر تو
امشب چرا اینقدر نورانی ست؟
شاید کسی نان می پزد شاید
شاید کسی نذری پزان دارد
بدجور بوی دود می آید!
چه درد ها که نشسته است در زمین خوردن
به پا و دست , به صورت , به سر , زمین خوردن
میان کوچه غریبی , که میدود پی اسب
و هرچه پیر تر , ساده تر زمین خوردن
آب و هوای شهر پیغمبر غم انگیز است
آقای شیعه هم دلش از غصه لبریز است
آقای مظلومی که اوج مهربانی هاست
تنها دلیل گریه های آسمانی هاست
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای
دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای
چقدر مردم پست مدینه نامردند
دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند
دوباره شهر مدینه غروبی از غم شد
که آتشی به در خانه باز مَحرم شد
به پشت این در خانه چه ازدحامی شد
دوباره حَجمه ی دشمن به فکرماتم شد
ناگهانزلفِ پریشان تو را میگیرند
سرسجاده گریبان تو را میگیرند
تو دراین خانه بنا نیست که راحت باشی
چندهیزم سر و سامان تورا میگیرند
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه , تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچهکشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود