آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه
روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه
فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت
رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه
آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه
روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه
فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت
رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه
دوباره بغض گرفته گلوی جان مرا
زدند پیش نگاهم زن جوان مرا
به خانه صورت یاس مرا کتک زده اند
صبور بودم و صبر مرا محک زده اند
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد
در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد
آخر در و دیوار کار خودش را کرد
سیلی معنادار کار خودش را کرد
آسان فرو رفت و دشوار خارج شد
کج بودن مسمار کار خودش را کرد
پیش خدا تمام گناهان صغیره شد
وقتی که کُشتن تو گناهی کبیره شد
شرمنده ام از این که سه ماه است روز و شب
وتر تو بی قنوت و وضویت جبیره شد
مرد از واژه ی آوار بدش می آید
بعد تو از در و دیوار بدش می آید
آن قدر واقعه تلخ است که مرد نجار
چند روزیست ز “مسمار” بدش می آید
من بمیرم ولی اینقدر عذابت نکنند
وسط کوچه و در جمع عتابت نکنند
همه ی نیتم این بود که این مردم پست
جلوی زینب و کلثوم خرابت نکنند
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند
بلکه مور خانه ات کار سلیمان میکند
نیمه جان علی جوان علی
گل نیلوفر کمان علی
فاطمه جان بمان بجان علی
سخنی حرفی همزبان علی
…..رو نگیر از من اینقدر زهرا
کوچه تاریک شد و ولوله ای برپا شد
آسمان تیره شد و روی زمین غوغا شد
لرزه افتاد به دستان زنی اما بعد
بی حیایی جلوی حجب و حیا پیدا شد
تق تق تق صدای در آمد
و زمین لرزه ای دگر آمد
تا شنیدم صدای نحسش را
متوجه شدم عمر امد