به آشنا نگه آشنا نمی افتد؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد؟!
قسم به سوره ی یس, به فجر و اعطینا
که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد
به آشنا نگه آشنا نمی افتد؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد؟!
قسم به سوره ی یس, به فجر و اعطینا
که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد
کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا
شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزی خور این در نوشت
هرگز نمی کردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکر ها خودش آخر نوشت
بر جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید
از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید:
کاسه ی صبرم دگر لبریز شد آقا کجاست؟
این بهار زندگی پاییز شد آقا کجاست؟
سالها دنبال ذکری خاص گشتیم آخرش…
بهر بیماری ما تجویز شد: آقا کجاست؟
مادرم در گوش من خوانده است:”یا ام البنین”
ذکر من تا روز محشر هست:”یا ام البنین”
هرکسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین»
ما سوی شد سائل دست کریم
هستی ما هست از هستِ کریم
نیمه ی ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم