ماکه آزاده ترینیم چو در بند تواییم
مستمند اثر گریه و لبخند تواییم
صاحب اصلی افلاک همه خاک تواییم
ما اضافی همان آب و گِل پاک تواییم
ماکه آزاده ترینیم چو در بند تواییم
مستمند اثر گریه و لبخند تواییم
صاحب اصلی افلاک همه خاک تواییم
ما اضافی همان آب و گِل پاک تواییم
گریه و شیون ما باطن هرچه شادی است
نوکری کردن ما عزت مادرزادی است
هر دم و بازدمم برلب مان یا هادی است
لطف و احسان و کرم کار مرام هادی است
سامرایی شدنم دست امام هادی است
روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی
خسته از هجرتوام, خسته ام از تنهایی
برروی گونه مداوم قدمش میلغزد
بی قراراست همین أشک هم از تنهایی
گلایه می چکد از آسمان دلبری ات
خداکندکه نباشد کلام آخری ات
سؤال میکنم ازتو ,دلیل اشکت چیست?
عذاب می دهی ام باجواب سرسری ات
در این حریم ذکرم , یارب و یا کریم است
دستم اگرچه خالیست, خرجیم با کریم است
کم میشود مگر از این سفره هر چه بردند؟
وقتی طرف حساب شاه و گدا, کریم است
تا شکوفا میشود بانور هر پژمرده ای
میشود سرزنده باتو هردل افسرده ای
لاتؤدبنی نمی گویم بزن مارا کریم
تا به حال ازدست یارم چوب رحمت خورده ای??
یک عمر زمان به اشک مولا خندید
یک عمرتمام غربتش را می دید
این لحظه ی آخری چه حالی دارد!!
باید که زبان حال اورا فهمید
از نارفیق ها خبری هم بگیر دوست
گاهی همین, قشنگترین شکل گفت و گوست
کارم رسیده است به یک مو کمک کنید
بگذارسینه شرح دهدآنچه موبه موست
منم زخاک و زچشم تو یار نم بخورم
وجود ما همه تو کی غم عدم بخورم
چه قدر سنگ مرا روی سینه ات زده ای!!
چه قدر غصه تان بنده حاضرم بخورم??!!
ای ذره از حکایت خورشید دم نزن
دراین حریم قدس خدایی قدم نزن
بااین وجود دم ز نبود وعدم نزن
گرچه زفهم فضل تو پر درمی آوریم
به هستی ام نفسی داده هست, می آید
کسی اگرچه به او دل نبست , می آید
دوباره ندبه بخوان ,باز حرف تازه بزن
بگو کسی که عزیز من است , می آید
تاریکی ام, تا نور یارمه جبین نیست
بی تو گل زهرا, بهاری در زمین نیست
امسال هم با جمعه هایش می رسند و…
تقویم هم بی تو به غیراز نقطه چین نیست