تقصیر سنگ هاست، پَرت گُر گرفته است
از سوزِ تشنگی جگرت گُر گرفته است
یک دشتِ لاله در نظرت گُر گرفته باز
انگار خانه ی پدرت گُر گرفته باز
تقصیر سنگ هاست، پَرت گُر گرفته است
از سوزِ تشنگی جگرت گُر گرفته است
یک دشتِ لاله در نظرت گُر گرفته باز
انگار خانه ی پدرت گُر گرفته باز
کجایی که شبِ غم آخر اومد
ببین آهِ دوبیتی هم در اومد
دلت اونقدر خونِ که امشب
به داد حال و روزت مادر اومد
شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست
میان خیمهیِ اصحاب روضهی زهراست
شب است و باز به گِردِ خیام میگردد
دوباره دورِ خیامِ امام میگردد
یک لشکر و یک جسم در خون آرمیده
دارد نظاره خواهری قامت خمیده
شمشیر و نیزه گرد او گرم طوافند
زینب نظاره می کند با اشک دیده
مقتل از خون تن تو شبیه دریا بود
خواهرت دید که چه غائله ای برپا بود
دور گودال همه دور و برت جمع شدند
نیمه جان بودی و بر گرد تنت غوغا بود
یاور کـه داری
باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری
خواهر که داری
گیرم که در کرب و بلا مادر نداری
الهی سایهات با من بمونه
برام با تو فقط بودن بمونه
لباس کهنتو تَن کردی اما
دعایی کن که پیراهن بمونه