با لکنتش هی گریه میکرد و اذان می داد
گهواره ی خالی محسن را تکان می داد
هر بار از سد سکوت کوچه رد می شد
هر بار روی خاک می افتاد و جان می داد
با لکنتش هی گریه میکرد و اذان می داد
گهواره ی خالی محسن را تکان می داد
هر بار از سد سکوت کوچه رد می شد
هر بار روی خاک می افتاد و جان می داد
شبانه آسمانش خاک می شد
نه زهرا ، بلکه جانش خاک می شد
چه خاکِ آتشینی داشت زهرا
دگر روح و روانش خاک می شد
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!
چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!
چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!
رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!
جای خوبی های پیغمبر تلافی میکند
با چهل همدست و یک لشگر تلافی میکند
اینکه یک آیه برای فضل او نازل نشد
بی حیا با سوره ی کوثر تلافی میکند
بعد از آنکه باز شد سمت شما در بی هوا
یک گل نشکفته شد آن لحظه پرپر بی هوا
پاره ی تن خوانده پیغمبر شما را بارها
پس زمین خورده همان لحظه پیمبر بی هوا
سه ماه درد کشیدى ، سه ماه رنجیدى
سه ماه میشود اصلا به ما نتابیدى
سه ماه راحت و آسوده تو نخوابیدى
سه ماه میشود اى همسرم نخندیدى
خانه ای که مادرش زخمی شده غم خانه است
باغ اگر باشد شبیه کلبه ای ویرانه است
مادر در بستر اُفتاده که حالش ناخوش است
با نگاهش، دور طفلان مثل یک پروانه است
شاهد است اینجا یقین دارم خدای ما دو تا
عالمی را ..خلق کرده مبتلای ما دو تا…
آمدم صحبت کنم با تو که پشتِ حیدری
شد زبانزد در همه دنیا …وفای ما دو تا
سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست
سه ماه شمس جمالت به من نتابیده ست
چه اتفاق کبودی ست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیده ست
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد
انگار سر دردت تورا بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده
دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟
عرض ادب به راحت جان امام ها
جز خانه اش نرفته پرم سوی بام ها
یا فاطمه است بر لب بود و نبودمان
نامی که هست عشقِ خداوندِ نام ها