کوچه بنی هاشم

دلم گرفته

دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بردر و دیوار میزد

دور از نگاه زخمیام المصائب
پهلوی خودرا برنوک مسمار میزد

در

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟

هرچه کشیده ست, کشیده ست از آن در

مهرسکوتی به لبش بود هماره

کاش چنین باز نمیکرد دهان, در

گفتم زکوچه

گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی ورگ قلبم دریده شد

دیدم که دست,خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود,نسیم جدایی وزیده شد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

شهر مدینه

شهر مدینه غصه و غمدارد امشب
حال و هوایی پر ز ماتم دارد امشب
یک یاس پرپر دارد امّا خانه وحی
چشم علی اشک دمادم دارد امشب

بانو سه ماه

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟

زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

آتش گرفت

آتش گرفت این  در و آتش گرفت دل

افتاده بود مادر و آتش گرفت دل

در حیرتم دوزخ و درب بهشت , نه

می سوخت قلب حیدر و آتش گرفت دل

حرمت شکسته اند

حرمت شکسته اند و نوشتند ملال نیست

کشتند اهل خانه و گفتند قتال نیست

اصحاب هر کدام به دنبال خویشتن

حتی به گوش شهر صدای بلال نیست

بانوی حرم…

ای دل خوشی خانه ام , ای بانوی حرم

با خود مبر صفا ز سرای محقرم

ای تازیانه خورده پرستوی من مرو

چهره کبود پر مکش از لانه , بی پرم

دل خوشی خانه علی…

شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی

چه بی فروغ شدی ماه آسمان علی

مرا به خاک نشانده قد هلالی تو

گرفته سوسوی چشمان تو توان علی

بستر بیماری حضرت زهرا سلام الله

با سوز مادرانه فقط گریه می کنی

هر شب به یک بهانه فقط گریه می کنی

یک شب ز درد سینه فقط آه می کشی

یک شب ز درد شانه فقط گریه می کنی

شهادت صدیقه ی کبری سلام الله

از دست می روی همه دار وندار من

گفتی تمام عمر تو هستی کنار من

بی تو شود سیاه دگر روزگار من

حالا چرا شکسته ای ای ذوالفقار من

دکمه بازگشت به بالا