آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم
تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم
ولا حول … برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ
رباعی را فقط از این ترازوی شما دارم
در ازدحام حرم هرکسی به تنهایی
گرفته دست دعا را به سوی آنجایی
که جلوه کرده در آن جلوه ای مسیحایی
همان حریم قشنگی که هست رویایی
شعرهایم به تو ای جان جهان خو کردند
واژه هام از تو نوشتندو هیاهو کردند
خواستم عاشقی ام پیش خودم باشد و تو
گریه هایم… چه کنم دست مرا رو کردند
دیشب پر ِ من کبوتر بامت شد
آهوی بیابانی من رامت شد
حالا دلِ من پیمبر نامت شد
از معجزه ی درخت بادامت شد
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
« آنانکه خاک را به نظر کیمیاکنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
شاید دوباره حرف دلم را شنیده بود
بغضی که مثل سایه پیمن دویده بود
بغضی که دست روی سرمن کشیده بود
بغضی که تا گلویدقایق رسیده بود