خوب شد تاریخ رفتن آنچنان معلوم نیست
خوب شد تاریخ , مهجور و زمان معلوم نیست
خوب تر اینکه سه راوی , دور از هم گفته اند
وقت را بسیار کردند و به ما کم گفته اند
خوب شد تاریخ رفتن آنچنان معلوم نیست
خوب شد تاریخ , مهجور و زمان معلوم نیست
خوب تر اینکه سه راوی , دور از هم گفته اند
وقت را بسیار کردند و به ما کم گفته اند
دخت نبی که در ره دین جان فدا نمود
در کار خود به ختم رسل اقتدا نمود
آن قهرمان فتح و ظفر همچنان پدر
با جان خویش یاری دین خدا نمود
هنوز نیومده رفتی, قرارمون این بود؟!
گل همیشه بهارم, بهارمون این بود؟!
یادت میاد که می گفتی کنار هم باشیم
عزیز قلب علی, نوبهارمون این بود؟!
اشک از دیده ی خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است
اوج این واقعه را جان علی می داند
خانم خانه که از کار بیفتد سخت است
امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر
اما تو را خیلی اذیت کرد مادر
همسایه هایت را دعا کردی و این شهر
هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر
جان من! برخیز جان من به لب شد فاطمه
باز هم پیشانی ات لبریز تب شد فاطمه
شدت درد تنت خواب از دو چشمانم ربود
روز من از غصه ات مانند شب شد فاطمه
داغی که با هیچ چیزی جبران نخواهد شد
شبیه بارش باران بی امان در شب
چکید اشک ز چشمان کودکان در شب
تو در میانه ی تابوت خفته بودی؟نه
خبر توطئه ی نبشِ قبور آمده است
آری عمار, چو پیکی, به حضور آمده است
یا علی خیز و نگر, باز عدو مستِ غرور
بر حرمخانه ی زهرا به عبور آمده است
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد
مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم,
هی فرود آمد, ولی دستان مادر وا نشد
اون روزی که خونمونو در زدن
ریشه جونمو با تبر زدن
همه گفتن چقد عاشق همین
اخرش زندگیمو نظر زدن
سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است
هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است
معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا
بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است
در اولین دیدار فکرش را نمی کرد
زهرا شود بیمار؟ فکرش را نمی کرد
حتی خود زهرا که می بیند علی را
با دیدگانی تار فکرش را نمی کرد