از ابتدای هفته فقط آه می کِشیم
ما هر سهشنبه ناله ی جانکاه می کِشیم
هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود…
دردِ فِراق را همه ی ماه می کِشیم
از ابتدای هفته فقط آه می کِشیم
ما هر سهشنبه ناله ی جانکاه می کِشیم
هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود…
دردِ فِراق را همه ی ماه می کِشیم
دلگیرم از حالِ خودم دلگیر! مدتهاست
بر گردنم افتاده یک زنجیر مدتهاست
از گنبد فیروزه ای پُل میزنم تا تو
در ذهن؛ جا خوش کرده این تصویر مدتهاست
شب و روزم همه با از تو شنیدن سپری شد
عمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد
همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی
دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد
گذشته همه لحظه ها تلخ و سرد
تو بودى نبودم کنار غمت
منم شانه اى خالى از معرفت
نیاز تو در روزگار غمت
با خودم خمره ای از عشق و شراب آوردم
سوختم ساختم و حال خراب آوردم
نامه دادی که بیا منتظرت می مانم
ریختم اشک فراوان و جواب آوردم
هر چهقدر از ما گرفتاران تمنا میرسد
باز هم از سوی او امروز و فردا میرسد
تا به کِی چشم انتظاری تا به کِی دربهدری
نامهی وصل من و او کِی به امضا میرسد؟
یار غریب من چرا ترک سفر نمی کند
این شب سخت و تیره را چرا سحر نمی کند
از آخرین نگاه او , به من گذشته سال ها
نگار من بسوی من چرا نظر نمی کند
ای سفر کرده دلم همسفرت می باشد
اشک من هدیه ی چشمان ترت می باشد
باعث گرمی میخانه اگر گردیدم
اثر لطف و دعای سحرت می باشد
آقا سلام دل نگرانم برایتان
دیگر نمی رسد به من و ما صدایتان
آقا به روی چشمهای من دربه در شده
خالی است جای آن اثر رد پایتان
روی بام از برکت یک مشت گندم مینشیند
یا کریمی که به امّید ترحّم مینشیند
در به در شد بالهایم در پی کسب نشانی
گاه بر بام خراسان گاه بر قم مینشیند
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم
تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم
یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم
از دوری تو گریه و زاری نکردیم
از خواب چون به یاد تو بیدار می شوم
با ناله ی دعای فرج یار می شوم
هر چهره ای که در دو جهان دلبری کند
تنها اسیر روی تو دلدار می شوم