اشعار مذهبی

قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد

قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد

توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
برزمین ریخت هرآن باده که در خم دارد

دلبرم یوسف زهراست خدا میداند

دلبرم یوسف زهراست خدا میداند
یادش آرامش دلهاست خدا میداند

علت غیبت او هست گناه من وتو
خون جگر از گنه ماست خدا میداند

از تبار کاوه ی اهنگرم

از تبار کاوه ی اهنگرم
من غلام بچه های حیدرم
پور زال و زاده ی تهمینه ام
حب عباس علی در سینه ام

عقیده ی همه یاران به اتفاق این است

عقیده ی همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است

کنار قتلگه او به گریه جان دادن
ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است

همه ی بال و پرش را بردند

همه ی بال و پرش را بردند
پیش چشمش ثمرش را بردند

بعد گهواره شش ماهه او
معجر شعله ورش را بردند

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی

خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی

عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود, حق بی قرارش شد

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد

روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد
پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد

شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و
جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد

حضرت باده, گل یاسمنم یا محسن

حضرت باده, گل یاسمنم یا محسن
مست میخانه ی چشم تو منم یا محسن

نــام شیــریـن تـو را تـا بـه زبـان آوردم
پر شده طعم عسل در دهنم یا مـحسن

آسمانی ها مسلمان توأند

آسمانی ها مسلمان توأند
یک به یک آنها غلامان توأند

عرشیان که جای خود,آقای من
فرشیان مبهوت و حیران توأند

ظاهراً دارم به روی سینه و سر میزنم

ظاهراً دارم به روی سینه و سر میزنم
باطناً دارم توسل میکنم در میزنم

روی بال حضرت جبریل پروازم دهند
آن زمانی که سر تیغ علم “پر” میزنم

قلم در دست من دریای دردم

قلم در دست من دریای دردم

دوات آماده اما سرده سردم

نگاهی کن بر این چشمان خیسم

توکلت علی الله مینویسم

دکمه بازگشت به بالا