ای غبار حرمت تاج سر نوکرها
نوکری ات شده تنها هنر نوکرها
بابی انت و امی یا “اباعبدالله “
ب فدایت همه مادر پدر نوکرها
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها
نوکری ات شده تنها هنر نوکرها
بابی انت و امی یا “اباعبدالله “
ب فدایت همه مادر پدر نوکرها
هرجا غم تو هست, بجز غم عزیز نیست
پای غمت خوشی دو عالم عزیز نیست
از اهل روضه های تو حاجت گرفته ایم
گریه کن تو پیش خدا کم عزیز نیست
خبر آمدنت آمده از راه , بیا
سربزن از دل یک جمعه ی ناگاه بیا
ماه کامل نشود تا تو نیایی آقا
تاکه کامل بشود نیمه ی این ماه بیا
فدای گوشه ی چشمت که دلبری بلدی
غلام هستی و آیین سروری بلدی
حسن حسین علی اکبر این سه تن هستند
گواه صدق کلامم که نوکری بلدی
شب نشینی چه قـدر بین دو گنبـد زیباست
در جـوار حـرم آل محـمـد (ص) زیباست
یک طرف حضـرت شـاه و طرفی حضـرت مـاه
گـردش دیــده و سـر هـر دو مجـدد زیباست
کم کم مسافران سحر را خبر کنید
باذکر یا حسین به مشهد سفر کنید
خودرا میان صحن رضا دربه در کنید
شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید
دلم با کسی جز تو کاری ندارد
نه کاری نه یاری قراری ندارد
نفس در هوای بدون حسین
به هستی من سازگاری ندارد
عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
شهره ی این دل مجنون شده افسانه بیا
جای من تا به ابد گوشه ی ویرانه بیا
زهر باشد نفسی بی تو اگر ماندن من
جام غم را ز فراقت همه پیمانه بیا
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
دیگر دو بال آرزوی ما شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما
زمان لطف, صحبت از حقارتم نمی کنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی
تو را ز یاد می برم زمان معصیت ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی
هر کسی با سر زلف تو قراری دارد
همه ایام دلش حال بهاری دارد
آن که دل کنده ز دنیا و تعلق هایش
مثل تو دلبر و دلدار و نگاری دارد