جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند
ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی
دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا
با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی
جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند
ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی
دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا
با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی
مگر که باد خزان در میان خانه وزیده
که سرو خانه ی حیدر چنین خمیده خمیده
چنان به هم زده است انکسار شیشه ی جان را
که تکه تکه نفس میکشد بریده بریده
جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود
زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود
از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایهی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به رویِ مادرم افتاده
از رد شدن نسیم هم میسوزد
چه ماتمی است که بر جان نشاندنش سخت است
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است
کسی که ذوق نشستن کنار حیدر داشت
چطور شد که در این خانه ماندنش سخت است؟
شبیه شمع در این چند سال زندگیت
تمام زندگیم! قطره قطره آب شدی
میان آتش بغض سپاه دوزخیان
به جرم عشق علی سوختی کباب شدی
ای امیرِ نُه فلک.. حیدر حلالم می کنی؟
من فدایت جانِ پیغمبر حلالم می کنی ؟
دیگر از این جان به کف کاری نیاید بهرِ تو
پهلوانم! فاتحِ خیبر حلالم می کنی ؟
از پر و بالِ شما خون می چکد رویِ زمین
وای بر احوالِ ما خون می چکد رویِ زمین
جسمِ تو برداشتم بانو! چرا لاغر شدی؟
از دو چشمِ مرتضا خون می چکد رویِ زمین
کوچه بود و غروب دردآور
گوشهی چشم آسمان تر بود
در زمان عبور از آن کوچه
دستهایم به دست مادر بود
ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت
سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت
“یافاطمه” عزیزترین اسم اعظم است
این ذکر را امان زمان دمبهدم گرفت
تو بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم