معصوم ترین صبح سپیدی محسن
آن روز کبود را ندیدی محسن
در راه علی حق بزرگی داری
الحق که تو اولین شهیدی محسن
معصوم ترین صبح سپیدی محسن
آن روز کبود را ندیدی محسن
در راه علی حق بزرگی داری
الحق که تو اولین شهیدی محسن
این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش
هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش
بار بلا و باد مخالف اگر زند
از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش
از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان می آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا یی کهنه پیراهن گرفتم
بیایید,در آستان ولایت
که کشتند, ریحانه المصطفا را
خطاکار, آن بود, ای اهل عالم
کز اوّل رها کرد, تیر خطا را
جارو بدست می شوی و کار می کنی
داری برای خانه غذا بار می کنی
شکر خدا که پا شده ای راه می روی
مثل قدیم با همه رفتار می کنی
مرو که کوچه برای پرت خطر دارد
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد
مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی –
برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟