شعر شهادت حضرت زهرا (س)

دوباره شب شد

دوباره شب شد و چشمان ماه بیدار است
دوباره شب شد و دل تنگ دیدن یار است
سر مزار تو می آیم و ز طفلانم
نهان نمودن این راز سخت و دشوار است

ز جای خیز که حیدر رسیده زهرا جان
ز جای خیز که اکنون زمان دیدار است
ز زیر خاک بتاب ای همیشه مهتابم
ببین که دیده ی من بی حضور تو تار است
حسن هنوز از آن روز تلخ بد خواب است
به این قبیل مصیبات علی گرفتار است
هنوز بوی تو از خشت های خانه رسد
هنوز رنگ و لعابت به روی دیوار است
کنار خانه ی مان رد خون تو باقی ست
شنیده ام ز سر آن غلاف و مسمار است
برای مرگ علی گریه ی تو کافی بود
ولی هنوز مدینه به فکر آزار است
تو را زدند و به من نیز تسلیت گفتند
فلک ببین که چگونه مرا هواداار است
به روی دوش گذارم غم تو را زهرا
میان شهر که این داغ را خریدار است ؟
تو زیر خاکی و حیدر غریب تر از پیش
کنار قبر تو چشمش چو ابر پر بار است
دوباره شب شده زهرا بخواب آسوده
سه ماه می شود این چشم خسته بیدار است

رضا رسول زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا