جعفر ابوالفتحی

وقتی طریق و منطق اسلام باشد او
باید همیشه در پی اکرام باشد او
تفسیر آیه آیه ی وحی است حرکتش
باید شبیه ساحل آرام باشد او

برای مدح حیدر در دهان خود زبان دارم
ازین رو بر لبم هر دم کلامی در فشان دارم
دخیل جان خود را بر در این آستان دارم
رگ حبل الوریدم را به دستش ریسمان دارم

هی نکش این طناب را دلسنگ
او رفیق خدا و جبریل است
این همه ناسزا نگو نامرد
با رسول و بتول , فامیل است

چه معنا دارد ای سائل , گدا چیزی بلد باشد

چه خوبِ خوب باشد او , چه بدبخت و چه بد باشد

گدا وقتی گدا باشد خودش را هم نمی بیند

چرا که بهر دستانش فقط مولا مدد باشد

گریه در وقت سحر حال بکا می خواهد
این گدا حال بکا را ز شما می خواهد
سائلت تا در این خانه نفس ها زده است
تکه ای نان ز شما آل عبا می خواهد
گوشه ی هیئت ارباب سگی بی سر و پا

دین ما مدیون صبر و انقلاب زینب است
روشن این عالم ز نور آفتاب زینب است
چشم خود را زیرپای خواهر خود می گذشت
حضرت عباس هم خانه خراب زینب است

عشق شیعه محو دشمنهای بی بی زینب است
دشمن ما دشمن بابای بی بی زینب است
ماه را شبها اگر در قرص کامل یافتی
شاد باش این چهره ی زیبای بی بی زینب است

مرد نبرد است علی چون سپرش فاطمه است

چون که نسیم خوش هر سحرش فاطمه است

پسر فاطمه هر بار مرا می بخشد

با همان حالت بیمار مرا می بخشد

داد و بیداد از زمان ,آیا جوابم کرده است؟

ابر من , من را چه دور از آفتابم کرده است

اهل بهشت و در وسط حوض کوثریم

چون ما فقط گدای گدایان حیدریم

ما خود به خود فقط به خدا وصل می شویم

چون ما دخیل چادر زهرای اطهریم

از درد کوچه های پر از غم نگو نگو

از قدّ عمه ام که شده خم نگو نگو

بابا به روی نیزه تو را تاب داده اند ….

از این عذاب ماه محرم نگو نگو