دور و بر تو لحظه ی آخر چه ها نشد
با گریه های زینب مضطر چه ها نشد
حتی عصا ز موی سفیدت حیا نکرد
وقتی رسید بر سَرَت آن سَر چه ها نشد
دور و بر تو لحظه ی آخر چه ها نشد
با گریه های زینب مضطر چه ها نشد
حتی عصا ز موی سفیدت حیا نکرد
وقتی رسید بر سَرَت آن سَر چه ها نشد
اصلا حسین این دل ما دست مجتباست
اصلا حسین دست شما دست مجتباست
باشد … برات کرببلا را نمی دهی ؟
اصلا برات کرب و بلا دست مجتباست
سائل آشفته ام باتو پریشان نیستم
بی سرو سامانم و دنبال سامان نیستم
در حرم پروانه خاکستر شود راضی تر است
در میان شعله ات فکر گلستان نیستم
کریم های دو عالم بهنام زاده شدند
زبانزد همه ی خاص وعام زاده شدند
اگر که ظرف نباشد توقعمِی نیست
شراب ها همه از فیضجام زاده شدند
بعضی زمانها هر گدائی یا کریم است
آن وقت حساب یا کریمان با کریم است
همّیشه در جا می زنم من در گدائی
آقا کرامت می کند آقا کریم است
همـــوارهســه نام ازلــی بر لب ماست
هر کار کهگوینــــد بلـــی بر لب ماست
دشمن , به چه فکرمی کند وقتــی که
الله و محمــــدو علـــی بر لب مـــاست
کودکی باز سراغ پدرش می گیرد
لحظه ای ساکت و با داد و فغان, بابا کو؟
شب جمعه سر قبر پدر گمنامش
اشک هایش همه چون سیل روان, بابا کو؟
مثلاسفند دلم روی دلم بند نبود
مدتیروی لبان همه لبخند نبود
درددوری ز پیمبر که خوشایند نبود
وکسی مثل خداوند هنرمند نبود
جانعالم تصّدق سرتان
به فدای شما و مادرتان
توامیری امیر قلب منی
و منم من همیشه نوکرتان
دلم را هوای تو پر کرده است
غم آشنای تو پر کرده است
حسینیه و مسجد و دیر را
نسیم دعای تو پر کرده است
تاج سری و هر نفس ما ارادتاست
آقا تویی و غیر تو ای شاهرعیت است
روز من همیشه جوان در کنارتوست
شوق شماست این دل اگر باطراوت است
تو نور آمدی و شب ز خواب خوشپا شد
تو چشمه آمدی اما مدینه دریاشد
گل از گل همه ی خانواده اتشکفت
شکوفه های نگاه تو تا شکوفاشد