حسن کردی

الیوم اکملت لکم دینکم

دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد

کتاب عشق با نام علی شیرازه میگیرد

من از “الیوم اکملت لکم” اینگونه فهمیدم

خدا با مهر او دین مرا اندازه میگیرد

رنج غریبیِ

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویتمی بندد

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

آقا کجایی

من گم شدم,پیدا ترین پیدا کجایی

ای معنیِ معنا ترین معنا کجایی

ای افتاب روشن شب های سردم

محبوب من,اقا ترین اقا کجایی

رؤیا به سر رسید

رؤیا به سر رسید حقیقت به بار شد

دوران وصل و خاتمه انتظار شد

دنیای منجمد شده از سردی گناه

گفته بودم که دیر یا زود از

گفته بودم که دیر یا زود از

راه می ایی و مرا با خود

بعد یک سال و نیم خون گریه

میبری تا وصال خود, تا خود

فرداها

طلوع چشم تو را افتاب باور کرد

هوای امدنت چشم را کبوتر کرد

ستاره هم به نوایی رسید از نورت

حضور سبز تو حال زمانه بهتر کرد

روضه شروع شد

روضه شروع شد دل ما را بیاورید
سرمایه ام سلاح بکا را بیاورید

بی نام تو زهرا, گره ای وا شدنی نیست

بی نام تو زهرا, گره ای وا شدنی نیست

هرگز نفسی,بی تو مسیحا شدنی نیست

بوسه به گل دست تو معراج رسول است

فرزند کسی ام ابیها شدنی نیست

 

در خلقت ما نقش تو حاشا شدنی نیست

بی نام تو زهرا, گره ای وا شدنی نیست

هرگز نفسی,بی تو مسیحا شدنی نیست 

بوسه به گل دست تو معراج رسول است

فرزند کسی ام ابیها شدنی نیست 

خواستم فاطمه نویسم

خواستم فاطمه نویسم که

واژه هایم به دست و پا افتاد

تا نوشتم به صفحه یا زهرا

قلمم در برابرم جان داد

خوش آمدی یا محمد(ص)

تو امدی و زمین در هوای تو افتاد

و عرش در هوس خنده های تو افتاد

برای درک تنفس در این جهان سیاه

هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد

انتهای شفق

کاروانی ز انتهای شفق

همچو خطی شکسته می امد

روزن نور بود و تا شهری

به سیاهی نشسته می امد

دکمه بازگشت به بالا