مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت
گفتن از نامِ شهیدان جَنَمی میخواهد
گاه شمشیری و گاه, یک قلمی میخواهد
دل به دریا زدگان را حرمی میخواهد
دختِ شاهِ عربی را عجمی میخواهد
همه جا غم نصیب زینب شد
درد و ماتم نصیب زینب شد
تا رود پرچم حسین به عرش
قامتی خم نصیب زینب شد
کیست بعد از فاطمه بانوی والا زینب است
آنکه ما را جمع کرده دور مولا زینب است
کیست آنکه ارث از مادربزرگش برده است
آنکه او را چون خدیجه خواند, طاها زینب است
قلبم دوباره بی سر و سامان زینب است
دستم همیشه چنگ به دامان زینب است
ملک خدا به گرد سر و جان زینب است
عالم همه چو گوی به دستان زینب است
دنیا تمام , واله و حیران زینب است
آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند , دگر وا نمی شود
پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم
کوه هم, همپایه و اندازه ی صبر تو نیست
ختم خاموشی شب را بهتر از فجر تو نیست
شد خطاب زینبی والله خیر الماکرین
صد هزاران فتنه را یارای یک مکر تو نیست
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
میمیرم و دم تو مرا زنده میکند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
بین مقتل جمعه ای دلگیر می دیدم تو را
در میان نیزه و شمشیر می دیدم تو را
خواب می دیدم که گشته یک کبوتر,سر جدا
در میان خواب و در تعبیر می دیدم تو را
پاشیده از هم لشگرت ای داد بی داد
افتاده از پا خواهرت ای داد بی داد
افتاده بی دست و علم با مشک خالی
در علقمه آب آورت ای داد بی داد
این قد خمیده ای که به گودال خیره است
مظلومه ی تمام زنان عشیره است
او صاحب مراتب ایمان و غیرت است
اسطوره ی مقاومت و صبرو عفت است