رضا دین پرور

حسین من

چقدر ناله کنم در عزای تو چِقَدر
چقدر روضه و گریه برای تو چِقَدر

شفاست ذره ای از تربت و غبار ضریح
گرفته اند شفا با دوای تو چِقَدر

دل بیقرار

دل بیقرار، دیده ز دل بیقرارتر
جز تو ندیده ایم در عالم نگارتر

دل دل نمی کنیم که دلداده ات شویم
چون بوده بر غمت ز ازل. دل، دچارتر

زینب رسیده کوفه

پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده

چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند

ای پیکر جامانده

دنبال تو ما را به چشم تر می آورد
آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد

بالای تل دیدم سر بالانشینم…
از زیر دست و پا ترا مادر می آورد

آجرک الله

با گریه دستم را به ساغر می رسانی
ایام هجران را به آخر می رسانی

بیزارم از آن سفره که دورش نباشی
رزق مرا در روضه بهتر می رسانی

عزیزم

دارد زمین برای تنت تنگ می شود
گودال دست و پا زدنت تنگ می شود

مادر! در ازدحام لگدهای این و آن
جایم کنار این بدنت تنگ می شود

یوسف زهرا(س)

یوسف نیامدی سر بازار، این دهه
یا اینکه من ندیدمت ای یار، این دهه

بیگانه ها مرا به پشیزی نمی خرند
من را ببین به چشم خریدار، این دهه

بابای من

چقدر حرف که بی ربط آمده، تا… با…
برای آنکه شود حرف من مهیا با…

دو چشم من به گمانم که آشنا هستید
یکی دو بار به نی دیده ام شما را با…

آبروی دو عالم

آدم از اوّل به نامت بوده راغب یا حسین
روضه ات دارد میان عرش طالب یا حسین

می برد معراج، ما را قاب قوسین ضریح
می شود پایین پایت سجده واجب یاحسین

یوسف زهرا(س)

گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا

منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا

به پای روضه

عمر این نوکر به پای روضه و غم رفته است
چشم خشکم را بخر، پابوس زمزم رفته است

گاهگاهی حال و احوال گدا را هم بپرس
گرچه من لطف تو را هر بار یادم رفته است

یا ولی الله

سنگین شده اگرچه پروندهء گناهم
من را خریدی آخر با نامهء سیاهم

بسکه رهات کردم از خیر من گذشتی
بسکه گناه کردم نگذشتی از نگاهم

دکمه بازگشت به بالا