خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلیترین ستون خیام حرم شکست
فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست
دراوج درد تکیه گه آخرم شکست
خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلیترین ستون خیام حرم شکست
فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست
دراوج درد تکیه گه آخرم شکست
گر نخیزی تو زجا , کار حسین سخت تر است
نگران حرمم , آبرویم در خطر است
قامت خم شده را هر که ببیند گوید
بی علمدار شده , دست حسین بر کمر است
من آب را وقتی فراهم کرده بودم
دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم
قبل از زمانی که بریزد آبرویم
نذرش همه دار و ندارم کرده بودم
هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین
با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟
سوگند به موی مادرمان فاطمه – نشد
شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین
یک مشک , یک غیرت که از آن روبرو آمد
طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد
باید به استقبال آب و آبرویش رفت
وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد
دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر
دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست
زلف خوش بوی تو بر هم چقَدَر پیچیده
چشم و ابروی تو بر هم به نظر پیچیده
او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید
همین که نام بلندش کنار من پیچید
میان هر دو جهان اعتبار من پیچید
شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید
ز بس که ماه حرم در مدار من پیچید
وعده ای داده ای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهاى
آب از هیبت عباسى تو میلرزد
بى عصا آمدهاى حضرت موسى شدهاى
این که بر سینه خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیر ها با همه قامت به تنت جا شدهاند
وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد