حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست
حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست
تو کعبه ای , طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست
حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست
حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست
تو کعبه ای , طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست
آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است
آن که وصفش می رباید هوش از سر زینب است
مادرش آموزگار مکتب شرم وحیاست
فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است
سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
احساس میکنم که به دریا بدل شدم
احساس میکنم که بر این خاک جاری ام
عاشق شدیم و عاشق حیران ماشدند
قومی اسیر زلف پریشان ما شدند
آنقدر عاشقیم که عشاق روزگار
مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند
ای پناه تمام عالمیان
خواهرت بی پناه عالم شد
قامتش زیر بار این غم ها
باز هم مثل کربلا خم شد
مثل هرشب که باده میخواهیم
آمدیم و زیاده میخواهیم
جام خالی و دست خالی تر
گرچه از ما نمی ستاند زر
عجبشبی ست که یک ماه منظر آوردند
برایهاشمیان باز مادر آور دند
زبسحسین دلش تنگ روی مادر بود
شبیهمادرش اینبار دختر آوردند
سردار سپاه شاه دین آمده است
فرزند امیر مومنین آمده است
“تا کور شود هر آنکه نتواند دید”
عباس یل ام بنین آمده است
علیرضاخاکساری
دل خون ز غم نور دوعینت نشدی
غافل زامام عالمینت نشدی
تا لحظه جانسوز وداع یازینب
یک لحظه جدا تو از حسینت نشدی
سیدمجتبی شجاع
حورا شده در گرد تو پروانه ترین ها
تو کعبه ی عشّاقی و جانانه ترین ها
ای لیلی صحرای دل حضرت ارباب
مجنون شده ی عشق تو دیوانه ترین ها !
درخط پیمبرم خدایا شکرت
دلداده ی حیدرم خدایا شکرت
به به چه سعادتی نصیبم شده است
زهرا شده مادرم خدایا شکرت
سید مجتبی شجاع
به جویبار بگو : پاک کُن نوشتارم
خوشَم به کهنه فروشی خوشم که سِمسارم
نَه رنگ و رونق تازه که خاک ِبازارم
شبیه فرش سری زیر پای ِدلدارم