شعر ولادت حضرت رقيه (س)

عجب شبی

عجبشبی ست که یک ماه منظر آوردند

برایهاشمیان باز مادر آور دند

زبسحسین دلش تنگ روی مادر بود

شبیهمادرش اینبار دختر آوردند

مثالعمه خود کافتخار حیدر بود

بهدختران جهان دختری سرآوردند

درستمثل زمان تولد زهرا

سهآیه ای به بلندای کوثرآوردند

برایاینکه بگیرند گاهوارش را

هزارمریمُ آسیه از در آوردند

عجیبنیست که عباس ماه هدیه کند

شبیکه حضرت زهرای دیگر آوردند

برایاینکه غزلهای حق شود کامل

سهبیت از صدُ چارده غزل درآوردند

اگرچهحضرت زهرا زنسل احمد بود

رقیهرا ولی از نسل حیدر آوردند

ازاینبه بعدصفادر قبیله رایج شد

رقیهآمدُ باب همه حوائج شد

رسیدتاکه شفاعت کند جزامارا

رسیدتاببرد تاکویر دریارا

نشستدر بغل عمه زینبش گویا:

خدیجهدربغلش داشت باز زهرا را

بهیوسفی که ته چاه بود وحی رسید

بگیردامن شیرین زبان آقارا

زبسکه آینه فاطمه ست این دختر

رسیدبانفسشجان دهد مسیحارا

بهخنده های قشنگش که باغ رضوان است

ربودهاست دل عمه هاوبابا را

بهپای دل برو پشت در امام حسین

کهبشنوی همه دم نغمه های لالارا

برایاینکه به افلاک هم سری بزند

مکانبازی خود کرده دوش سقارا

نگاهکن به خودت کشته مرده اش هستی ؟

شبولادت بی بی ست زین جهت مستی

ستارهچون گل سر بود روی گیسویش

حسینفاطمه را مست گرده از بویش

ملائکههمه خیل سپاه او هستند

فرشتهها همه هستند خادم کویش

اگرکهعشق علی جاری است در رگهاش

نشانقدرت مولاست روی بازویش

زباناوست که دارد نشان تیغ علی

جمالحضرت زهرا نشسته بر رویش

رقیهبود که نامش یزید را لرزاند

هلالماه محرم هلال ابرویش

دوگوشوارهاو هدیه علی اکبر

وهدیههای عمو بود هر النگویش

بدورماه رخش جبرئیل می گردید

وهرکهخورد به چشمش خلیل می گردید

میانچشم ترش کوهی از حیا دارد

رقیهاست جلالی به ناکجا دارد

اگرکه جمله سربند اوست یازهرا

برایاینکه لبش عطر مرتضی دارد

زروزاول میلاد او مشخص بود

شبیهعمه خود میل کربلا دارد

بهخاطر گل روی حسین فاطمه است

نگاهمرحمتی هم اگر به مادارد

گداییدر اوپادشاهی دلهاست

گدائیشقد باغ جنان بهادارد

شبیکه برسرسجاده می نشیند او

زخاکتادل افلاک رد پادارد

اگرکه خادم اویی بناز برنفست

چراکهباغ جنان است قمری قفست

سرحسینسر نی گرفت جانش را

گرفتضربه سیلی همه توانش را

کبوترانهرسیدُاسیر بابا شد

فراقروی پدر سوخت آشیانش را

چهشد که از سرمرکب بروی خاک افتاد

گمانکنم که پلیدی برید امانش را

زضربسیلی دشمن کبود شد اما

شکستکعب نی آنروز استخوانش را

همانکه بین طبق دید رأس بابا را

وهدیهکرد به سر,‌قامت کمانش را

چهشد که آن زن غساله در شب دفنش

نشُستآن بدن مثل ارغوانش را

چهشد که سهم نگاهش صد آسمان غم شد

سهسال داشت ولی سرو قامتش خم شد

مهدی نظری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. افزایش بازدید وبلاگ ها

    ما ادعا می کنیم امار بازدید وبلاگ شما را دو تا سه برابر می کنیم.

    کافی است امتحان کنید.

    چند وقته روی یه کد افزایش بازدید دارم کار می کنم و جواب داد و حالا می خوام این کد رو مطرح کنم هم تست بشه و هم کارایی اون رو همه ببینند.

    برای هر وبلاگ نیاز به کد مخصوصی است.

    ارائه این خدمات فعلا رایگانه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا