سامرا

خانه ی دل

هوای خانه ی دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد

تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد

نور لَم‌ یَزَلی

محاصره ست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست

تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست

حضرت عشق

آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب

باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب

یا ولی الله

رفته ست با صد شاخه گل خیل گدا امشب
اینجا نباش ای دل برو در سامرا امشب

حاجاتِ خود را دست-چین کن یک به یک بردار
زانو بزن در محضرش با انبیا امشب

شعر شهادت حضرت زینب(س)

در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد

عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه “زینب کبری” نخواهد شد

ای گل حضرت هادی

خبری آمده که نوبت محشر شده باز
خبری آمده که دوره غم سر شده باز
خبر از معجزه سوره کوثر شده باز
خبری آمده که فاطمه مادر شده باز

یا علی النقی

غمی محاصره کرده است روح انسان را
بناست تا که بگیرد از آدمی جان را

دروغ سرخ حسد روی جامه ی یوسف
گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را

شکوه غربتت

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط

طواف تو

خورشید تابناک تمام مسیرها

هستند در طواف تو ماه منیرها

ای شاهراه یازدهم در مسیر نور

ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها

عطر خوشبو

سبزی باغ و چمن را به تماشا بکشید
عطر خوشبوی ختن را به تماشا بکشید

«عاشق»از دور به دلدار خودش وابسته است
بی شک و شبهه,قرن را به تماشا بکشید

زهر شرربار

دیده ها در غم تو حالت باران دارد
سینه ها سوخته و شعله ی سوزان دارد
مرغ دل پر زده و میل به جانان دارد
هر که غمگین تو شد دیده ی گریان دارد

جسمم کبود

من هفتمین سلاله ی دربار حیدرم
موسای بی عصای تبار پیمبرم

جسمم کبود و زخمیِ باران کینه هاست
من وارث کبودیِ رخسار مادرم

دکمه بازگشت به بالا