شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)

ورشید عالمتاب

از جهان، خورشید عالمتاب رفت
رفت و عالم در دلِ گرداب رفت

گریه کن! که از رکاب سامرا
آن یگانه گوهرِ نایاب رفت

دست هایش سرد شد از زورِ زهر
سوخت در تب! غرقِ آهی ناب رفت

از نفس افتاد و رنگش زرد شد
حالِ خوش از پیکرِ سرداب رفت

پلک های خیس را بر هم گذاشت
تا ابد از چشم عالم؛ خواب رفت

تشنه بود و تشنه بود و تشنه بود
مثل جدّش با دلی بیتاب رفت

مهدی(عج) آمد در کنارِ پیکرش
ماه آمد! حضرتِ مهتاب رفت

تا که قامت بست فوراً بر نماز
آبروی جعفر کذّاب رفت!

 مرضیه عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا