شعر آیینی

یادش بخیر

بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم

حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم

شبِ هجران

واسطه ی فیضِ الهی بیا
نقطه ی پایانِ تباهی بیا

چند بماند رخ تو در حجاب
خیز و نما یکسره پا در رکاب

همدم یار شدن

همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد

یا علی

سخت بی معناست,بی معنا عبادت بی علی
پس نصیب کس نمی گردد شهادت بی علی

فرق چندانی ندارد در قباحت با زنا
هر که میخواند نمازی با جماعت بی علی

فرقت را شکست

ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم

به نا آباد باغی با نگاهت حضرت باران
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم

بسم رب النور

بسم رب النور , من هستم مسلمان حسن
بوده از روز ازل دستم به دامان حسن
آمدم اصلا در این دنیا به فرمان حسن
عالمی دارم در اینجا با گدایان حسن

منم غلام حسن

گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن

جَـدّه این خاندان

سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود

تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود

شاه نگذاشت

ناز معشوق مرا هرکه اگر کم بکشد
میکشم ناز مگر ناز مرا هم بکشد

انچه سگ مى کشد از سنگ ملامت به گذر
مطمئنم نتواند بنى ادم بکشد

غریبیِ فاطمه

تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است
این خانه ای رسول خدا خانه من است

دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است
این خود دلیل اشک غریبانۀ من است

وقت استغفار

وقت استغفار حال زار را از من مگیر
حس و حال گریه بسیار را از من مگیر

چند قطره اشک مانده از همه دارای‌ام
پس عنایت کن همین مقدار را از من مگیر

سفره داری

خبر آمد رمضان است خدا… میبخشد
بی کم وکاست وبی چون وچرا میبخشد

معصیت کارترین باشی اگر با توبه
وسط بزم مناجات و دعا میبخشد

دکمه بازگشت به بالا