ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم
سوی تو میچرخد توهستی سوی چشمم
دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم
هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم
شعر اهل بیت
روشنا تر ز آب امّ بنین
بانوی با حجاب امّ بنین
انتخاب ابوترابی تو
افتخار بنی کلابی تو
می سوخت و در سینه اهی شعله ور داشت
از بعد زهرا حال و روزی خون جگر داشت
با دیدن چشمان حیدر گریه می کرد
از غصه های هر شب و روزش خبر داشت
دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد
زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد
قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم
اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم
غربت نشینیم و هوای آشنا داریم
قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم
زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد
وقتی که از داغ حسین او عزاداریم
نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست
قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست
دارد نوای نوحهی خونخواه میرسد
هر شب صدای چاوشی ماه میرسد
لبهای قدسیان به دمت گرم میشود
«باز این چه شورش است»، که از راه میرسد
از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست
در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو