شعر اهل بیت

حُبّ الحُسین

شادم از این که باز مرا غم نجات داد
دل را زلال گریه و ماتم نجات داد

یکسال معصیت کمرم را هلال کرد
آخر مرا هلال محرم نجات داد

گیسوی با خون خضاب

حسین, گیسوی با خون خضاب, دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه, تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب,دیده قدیم

اَیُّهَالرَّفیق

ای “با وفا رفیق !” , منم “بی وفا رفیق”
اصلا غریبه نیستم ای “آشنا رفیق !!”

یا “اَیُّهَالرَّفیق” , منم “لا رَفیقَ لَه”
یک لحظه هم بکن به دلم اعتنا … رفیق !!

گفتم حسین و خانه ام آباد

رونق هر صبح و هر شام محرم شد حسین
بازدم شد یاابوفاضل ولی دم شد حسین
نام او با هر دل آشفته بازی میکند
بهترین نقش و نگار روی پرچم شد حسین

تسکین قلب مادرت

حمدلله صاحب قلبی پریشانم حسین
باز هم بر سفرۀ عشق تو مهمانم حسین
همنوا با خواهرت, تسکین قلب مادرت
هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم حسین

زمین کربلا

شیعه را عمری ست دلخوش می کند, غم را ببین!

یازده ماهند حیرانش, محرم را ببین

بارها شمس و قمر را دیده ای اما جدا

داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین

عاشقی کردن

عاشقی کردن من جز غم و آزار نشد
دل من سوخت که دلداده ی دلدار نشد

من خطا کردم و او دید مرا, رد شد و رفت
باز گل کاشت و این نوکر بد , خوار نشد

هلال محرم

شادم از این که باز مرا غم نجات داد
دل را زلال گریه و ماتم نجات داد

یکسال معصیت کمرم را هلال کرد
آخر مرا هلال محرم نجات داد

پرچم روضه

در کوچه تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه پر خون غمت را جگرم خورد

با ذکر شما تا به خدا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد

ذکر حسین بن علی

به سرم سایه ی پرچم نرسد می میرم
پای من خیمه ی ماتم نرسد می میرم

همه ی زندگی ام ذکر حسین بن علی ست
به نفس هام همین دم نرسد می میرم

چای عزاخانه

از عرش , سوز ناله ی جانکاه می رسد
دارد صدای زمزمه ی ماه می رسد
لب های قدسیان به دمت گرم می شود
“باز این چه شورش استِ” تو از راه می رسد

پیرغلامان حسین

سر و جان همه‌ی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین

رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین

دکمه بازگشت به بالا