شعر خرابه شام

بابا کجایی ؟

بعد از تو دشمن غارت اهل حرم کرد

قبل از همه حمله بگوش خواهرم کرد

اخنس نگاهی سوی چشمان ترم کرد

با پشت دستش تا که زد پلکم ورم کرد

تو میان طشت

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

ارث از مادربزرگ

نانجیبی که مرا در این هیاهو میبرد

دختر گیسو سفیدت را به هر سو میبرد

دختری که بیشتر باشد شبیه فاطمه

ارث از مادربزرگش درد پهلو میبرد

طفل سه ساله

آتش گرفتنِ جگرم را نگاه کن

زخم کنارچشم ترم را نگاه کن

از عمه اماگر که گلایه نمی کنی

ای سرشکسته, بال و پرم را نگاه کن

کنج خرابه

همین که کنج خرابه خدا خدا کردم

امام عاطفه را تا سحر صدا کردم

نه اینکه شکوه کنم از کبودیِ رویم

گلایه ازدو یهودیِ بی حیا کردم

می خورم قبطه

می خورم قبطه که جای سر تو ای بابا

به روی دامن من بوده و آن بالایی

هرچه آمد به سرم نذر سر سوخته ات

روی نی هم بروی باز مرا بابایی

از درد کوچه های

از درد کوچه های پر از غم نگو نگو

از قدّ عمه ام که شده خم نگو نگو

بابا به روی نیزه تو را تاب داده اند ….

از این عذاب ماه محرم نگو نگو

رقیه خاتون سلام الله

جان به لب آمد از این بخت سیاه

با دل ریش بسازی بد نیست

نفسی چشم به راهت را هم

محرم خویش بسازی بد نیست

دست به پهلو…

دست وپا میزنی و دست به پهلو دارد

مادرتو نگران چشم به این سو دارد

یادشانه زدن موی سرت افتادم

بی حیاشمر چرا پنجه به گیسو دارد

رقیه خاتون سلام الله

گیسو به دست بر سر راهت نشسته ام

مانند زخم های لب تو شکسته ام

بابا عجب شده است که از نی درآمدی

بر دیدن خرابه نشین با سر آمدی

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا رِیحانَهُ الحُسین (ع)

رفیق نیمه راه من رسیدی

تمام تکیه گاه من رسیدی

خوش اومدی خرابه ای باباجون

بین حالم خرابه ای باباجون

مرغ بسمل شده ای

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد

کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده

اولین شعله که آید سپرش می سوزد

دکمه بازگشت به بالا