شعر روضه

روضه شام

در سینه آه , آتش و… در دیده اشک , خار
باید گریست در دل این روضه زار زار

ما با حسین آمده , با شمر می‌رویم
شرمنده باد , چرخ ستمکار روزگار

توسنگ خوردی

چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم
که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم
حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

گیسوی پریشانش

روی نی گیسوی پریشانش
آسمان را به گریه می انداخت
گریه های سه ساله دختر او
کاروان را به گریه می انداخت

پاره جگر رفت

مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت

مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت

زودتر آمده‎ام

زودتر آمده‎ام زودتر احسان بکنی

اول صبح نگاهی به گدایان بکنی

باز هم روز سه‎ شنبه شده‎ام مهمانت

رسم این است پذیرایی مهمان بکنی

خدا رحم کند

کم شده سایه ات از روی سرم, می ترسم
از شب بی تو الا ماه حرم می ترسم

آنقَدَر بر سرم این راه بلا آورده
از بلایی که نیامد به سرم می ترسم

رنگِ روضه

پَر در می آورم
هرجا که نامِ نامی دلبر می آورم
تااوجِ آسمان
پَر می زنم پیاله نَه کوثر می آورم

محرم تموم شد

 

 

یه فکری برای
وصالم کن ارباب
اگه کم‌گذاشتم
حلالم کن ارباب

تو کشته ی اشکی

عقیده ی همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است

کنار قتلگه تو به گریه جان دادن
ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است

چراغ خانۀ زهرا

الا که تا سر نی بال و پر درآوردی
بگو چگونه شد از دِیر سر درآوردی

چراغ خانۀ زهرا! میان کافِرها
در این مکاشفه قرص قمر درآوردی

سر عزیز پیمبر کجا

چه روضه اى که مقرم, مفید و شیخ صدوق
نوشته اند از آن با سوابقى مسبوق

چه روضه اى که در آن لطمه مى زنند علما
سر عزیز پیمبر کجا, کجا صندوق؟

عمتی المظلومه

در پیش نگاه داغدارم
صد حیف اگر برادرم رفت
عباس نبود,حرمله بود
عباس که رفت معجرم رفت

دکمه بازگشت به بالا