آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم
دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم
آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور
بس گنهکارم خدا آشفته احوال آمدم
آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم
دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم
آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور
بس گنهکارم خدا آشفته احوال آمدم
بغض یتیم های عرب در گلو شکست
جان پر کشید خون به قدح شد سبو شکست
با چه حساب و قاعده ای تیغ آمده است
کز پشت سر زدند سر از روبرو شکست
ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت
جوی خون سرچشمه ساقی کوثر را گرفت
تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود
هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت
کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش
کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد
میانِ خانهاش زینب زمین خورد
نه تیغ اینقدرها زوری ندارد
غلط گفتم که میخی آتشین خورد
به احترام مناجات نیمه شبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیان رسوایش
علی اجازه نداد آبروی ما برود !
چه دین ها که ندارد گدا به مولایش..
دوباره اشک غم از گونه ام سرازیر است
امام حیِّ من! احیای بی تو دلگیر است
دوباره لیله ی قدر آمد و گمان دارم
مقدر است نیایی؛ فراق تقدیر است
غمت برای دل مبتلای من کافیست
رسد همین که به گوشت صدای من کافیست
دوباره لیلهٔ قدر آمده گل نرگس
بپیچد عطرت اگر در هوای من کافیست
همیشه توبه شکستم، ولی زمان دادی
میان روضهی اَمنت به من امان دادی
رفیقهام، زمینم زدند، اما تو …
به بالهای زمین خورده آسمان دادی
از هم لختهى خون روى سرت مىبینم
من بمیرم ! چقَدَر روى شما آشفته ست
تَرک روىِ سرت خوب نشد ! من چه کنم؟
از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟
برات حرف ندارم شما بفرمائید
به این بهانه نگاهی به ما بفرمائید
به وقت نافله صبح ای مسیحا دم
ز بختِ خفته، ملولم دعا بفرمائید
زائر اگرچه خوب اگرچه بد رسیده
خیر تو به زوار ، بیش از حد رسیده
به ماه و خورشیدی که دائم می درخشند
یک پرتو از انوار این گنبد رسیده