شعر روضه

اذکار تو

اذکار تو را هر که به لب داشته باشد
باید همه ی عمر طرب داشته باشد

باید که ز لعل لب تو بوسه بخواهد
هرکس که به دل میل رطب داشته باشد

قاری قرآنِ من

بین این رجّاله هایی که تماشا می کنند
عقده ها..زخمی دگر در سینه ام وا می کنند

قاری قرآنِ من!قرآن نخوان در کوچه ها
این جماعت سنگ ها را سویت اهدا می کنند

پای علم

از کودکی می خواستم پای علم باشم
پای علم ،بی تابِ شعرِ محتشم باشم

از کودکی می خواستم روزی بیاید که
با زائرانِ اربعینت هم قدم باشم

لا رفیق الّا شما

حالت عجز مرا درمانده می فهمد فقط
درد ما را مو به مو وامانده می فهمد فقط

کارمان از صحبت و دلداری و اینها گذشت
حال یک جامانده را جامانده می فهمد فقط

آه یا زینب(س)

همیشه داده به این ناتوان؛ توان! روضه
برای من برسان جایِ آب و نان، روضه

حسین(ع) گفتم و محض شلوغیِ محشر
سپرد دستِ دلم نامه امان؛ روضه

جواز اشک

هر کس جواز اشک گرفته ز محضرش
احساس می کند که نشسته برابرش
بیچاره آن کسی که در این شهر نا امید
مهر حسین پانگرفته است در سرش

غریب می شوم

اسیر می شوم اما ذلیل هرگز نه …
غریب می شوم اما علیل هرگز نه …

سرت سلامت اگرچه به روی نی هایی
ندیده دیده ی زینب به غیر زیبایی

سالار زینب

آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین

از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین

یا مظلوم

آنان که ماه را به سر نیزه ها کنند
آیا شود که رحم به شش ماهه ها کنند

عریان به خاک مانده عزیز ابوتراب
حقش نبود پیکر او را رها کنند

آیات صبر

زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است

ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است

هلال ماه

آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی

بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد

روضه‌ی حسین

مقتل کُشنده بود، ولی روضه‌خوان نمُرد
هر چند گریه کرد، ولی آسمان نمُرد

دیدم کتیبه سوخت، عَلم خم شد از غمش
با روضه‌ی حسین، زبان در دهان نمُرد

دکمه بازگشت به بالا