این ها به جای این که برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
این ها به جای این که برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست
ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا زجان ودلم برده تاب را
وای از عناد دختر مأمون که از جفا
مسموم کرد زاده خیر المئاب را
آیات تشنگی است سرود زبان من
مرثیه های داغ عطش ترجمان من
جز آیه های درد, ترنم نمی کنم
یعنی که زهر برده تمام توان من
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همانکه ناله او شعله تا خدا میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
افتادهای به گوشه ای از آشیانتان
گویا به لب رسیده در این بُرهه جانتان
حتّی میان خانه ی خود هم غریبه ای
یعنی که بی ستاره بُوَد آسمانتان
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد وخاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد وبه گوشه دامن مکان کند
دل من را چه مبتلا کرده
جلوه هایی که دم به دم داری
حضرت عشق! حضرت باران!
در دل خسته ام حرم داری
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود
اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود
گریه مکن بهانه به دست کسی مده
باگریه هات هیچ مدارا نمی شود