شعر شهادت امام حسن

یا مظلوم

سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه

گفتم حسن

تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن

خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن

یا حسن ابن علی

قلم به دست شدم تا که از شما بنویسم
ولى بگو چه نویسم؟تو را کجا بنویسم؟

قلم به صفحه ى دل میزنم به لطف تو و
از اقتدار بلندت به کبریا بنویسم

تنش آب میشود

زهری پلید بر جگرش کارگر شده
آقای غصه ها نفسش مختصر شده
کم کم تمام حجم تنش آب میشود
مانند فاطمه بدنش آب میشود

بین دیوار و در

عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد

این همه سال،به این حال نمى افتادم
میخ در کاش که بر سینه ى من جا مى شد

غربتِ خیرالنسا

ناله هایِ بی صدا خیلی عذابم می دهد
مردمِ بی ادّعا خیلی عذابم می دهد

غربتی حاکم شده ،دیگر کسی همراه نیست
دور و بر اهلِ ریا خیلی عذابم می دهد

لعن الله علی جعده

جعده بد بود ولی نجمه هوادارت بود
نگران تو و احوال دل زارت بود

دختر اشعث اگر یار وفادار نبود …
ام قاسم همه جا یار وفادارت بود

حسنى ام

بنبی عربىٍ و رسولٍ مدنى
لذتى نیست گواراتر از این سینه زنى

خواستم گریه کنم چون زن کودک مرده
آمد از حنجره ام صوت گلوگیر زنى

چه ضریحی

غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا …

گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد
نور می‌گیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا

یامُعزّالمؤمنین

ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین
نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین

نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛
از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین

جمال عَلَوییَش

زآن لحظه که بر نام حسن جان نظر افتاد
از چهره ی فرسوده ی من پرده بر افتاد

از بس که درخشان بُوَد این نام در افلاک
انگار که در عرش معلّی قمر افتاد

کریم ابن الکریم

نه فقط ثروت خود را نه،که حاتم گونه
شد کریم آن که کرم داشته خاتم گونه

شد کریم آن که به عالم اثرش را بخشید
حیدری مسلک و پیغمبر اکرم گونه

دکمه بازگشت به بالا